کد خبر: 6019
سرویس: داستانک
تاریخ انتشار: ۲۱ تیر ۱۳۹۹ - ۰۹:۰۱
نقاش

داستانک

فردی چندین سال شاگرد نقاش بزرگی بود و تمامی فنون و هنر نقاشی را آموخت، استاد به او گفت که دیگر شما استاد شده‌ای و من چیزی ندارم که به تو بیاموزم. شاگرد فکری به سرش رسید، یک نقاشی فوق العاده کشید و آنرا در میدان شهر قرار داد.

مقداری رنگ و قلمی در کنار آن قرار داد و از رهگذران خواهش کرد اگر هرجایی ایرادی می بینند یک علامت × بزنند و غروب که برگشت دید که تمامی تابلو علامت خورده است و بسیار ناراحت و افسرده به استاد خود مراجعه کرد.

استاد به او گفت :
آیا میتوانی عین همان نقاشی را برایم بکشی؟ شاگرد نیز چنان کرد و استاد آن نقاشی را در همان میدان شهر قرار داد ولی این بار رنگ و قلم را قرار داد و متنی که در کنار تابلو قرار داد این بود که: اگر جایی از نقاشی ایراد دارد با این رنگ و قلم اصلاح بفرمایید.

غروب برگشتند دیدند تابلو دست نخورده ماند!

استاد به شاگرد گفت: همه انسانها قدرت انتقاد دارند ولی جرات اصلاح نه !

برای ما بنویسید

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
7 + 8 =