بازنشسته

ایرج توانایی، یکی از کارکنان قدیمی صنعت نفت است که همچون پدرش، متعهدانه سال های بسیاری از عمرش را در صنعت نفت گذرانده، حتی پس از بازنشستگی نیز از پای ننشسته و همچنان به دنبال اصلاح رویه ها و بهبود شرایط زندگی برای همکاران دیروز و امروزش در این صنعت است؛ تلاشی که در مرور خاطرات زندگی توانایی به خوبی آشکار است.

 مهمان تحریریه «مشعل» بزرگمردی از خیل بازنشستگان صنعت نفت است و با اینکه چند سالی از دهه ۹۰ زندگی اش گذشته، با مویی سپید کرده در گذر زمان، همچنان با قامت راست و باصلابت گام برمی دارد. عصایی هم در دست دارد که به نظر نمی آید خیلی به آن تکیه داشته باشد. لبخندزنان و با روحیه ای شاد وارد تحریریه می شود. کسی چه می داند، شاید هم در پس این لبخندها، غم هایی پنهان داشته باشد. زندگی همیشه آن طور که ما با آن «تا» می کنیم، «تا» نمی کند و گاه ارزشمندترین چیزها را از ما می گیرد. اولین سوالی که با دیدنش به ذهن هر کس خطور می کند این است که او چند سال دارد و وقتی متوجه می شود که ۹۴ سال دارد، یک «ماشاءالله» می گوید.

ایرج توانایی، یکی از کارکنان قدیمی صنعت نفت است که همچون پدرش، متعهدانه سال های بسیاری از عمرش را در صنعت نفت گذرانده، حتی پس از بازنشستگی نیز از پای ننشسته و همچنان به دنبال اصلاح رویه ها و بهبود شرایط زندگی برای همکاران دیروز و امروزش در این صنعت است؛ تلاشی که در مرور خاطرات زندگی توانایی به خوبی آشکار است. گفت وگو با وی را در ادامه می خوانید.

ایرج توانایی از زمان آغاز به کار در صنعت نفت در بخش ها و سمت های مختلفی از این صنعت همچون اداره باغبانی، اداره تعمیرات منازل، اداره ساختمانی، اداره پست، تعمیرات فوری منطقه اهواز و بازرس فنی گاز مایع مشغول به کار بوده است. آخرین سمت او مربوط می شود به زمانی که در شرکت ملی گاز ایران رئیس بهره برداری و تعمیرات گازرسانی استان اصفهان بوده است.

 او در این سال ها و در کسوت بازنشستگی هم فعالیت مفیدی داشته و دو بار به عنوان بازنشسته نمونه انتخاب شده است. این بازنشسته نمونه شرکت ملی گاز ایران ۱۵ سال به عنوان رئیس کانون کارمندان بازنشسته نفت استان اصفهان فعالیت کرده و دو بار هم به عنوان دبیر دوره ای کانون های کارمندان بازنشسته سراسر کشور انتخاب شده است. خاطرات او از حوزه های کاری مختلف و بسیار جالب توجه است و می تواند ساعت ها مخاطب را میخکوب کند. ما هم ساعاتی را به شنیدن این خاطرات نشستیم؛ او نقل کرد و ما نوشتیم تا شما بخوانید.

انصراف از تحصیل

۲۸ آذر ۱۳۰۹ در شهر آبادان به دنیا آمدم. وقتی سه ماهه بودم، شرکت نفت در آبادان به پدرم ماموریت داد به مسجدسلیمان برود؛ ماموریتی که ۳۳ سال به طول انجامید. من نیز تا کلاس نهم درس خواندم و چون والدینم نگذاشتند در مسابقات بسکتبال المپیک لندن شرکت کنم از درس خواندن انصراف دادم. آن زمان به ورزش علاقه زیادی داشتم و در رشته های شنا، فوتبال، والیبال و... فعال بودم. پس از انصراف از مدرسه وارد شرکت نفت شدم و بالاخره دیپلم را با شبانه درس خواندن گرفتم. در اولین مسئولیتم در ۱۸ سالگی، کارمند اداره پست شرکت نفت شدم. مدتی در این پست بودم.

یک روز، یکی از کارکنان انگلیسی گفت من امروز باید نامه داشته باشم؛ به او گفتم نامه ای ندارید، اما اصرار کرد که من با همسرم در تماس بودم و امروز باید نامه به دست من برسد و خلاصه بحثی بین ما در گرفت و باعث شد من را به اداره تعمیر، نگهداری و مستغلات بفرستند. وظیفه من در این بخش، انجام امور تعمیرات منازل بود، ضمن اینکه به کارهای تعمیرات و فنی علاقه زیادی داشتم. پس از آن سرپرست تعمیر، نگهداری و مستغلات منطقه چشمه علی شدم. در سال ۱۳۴۱ برای حضور دو دوره آموزشی، به اهواز رفتم و دوباره به مسئولیت قبلی بازگشتم.

نصب ۵۰۰ انشعاب گاز برای مردم

سال ۱۳۳۶ ازدواج کردم. همسرم اهل خرمشهر بود و بعد از فارغ التحصیلی در اداره فرهنگ استخدام شد. پس از مدتی هم دخترم ترانه به دنیا آمد و من هم به اهواز آمدم و مسئول تعمیرات فوری منطقه اهواز شدم. یکی از کارمندان آمریکایی یک بار ساعت ۱۲ شب تماس گرفت که لامپ اتاق مطالعه اش سوخته و از من خواست به این مشکل رسیدگی کنم. در پاسخ به او گفتم در این ساعت شب چنین امکانی نیست، ضمن اینکه شما سه اتاق دارید و می توانید از اتاق های دیگر استفاده کنید؛ بنابراین نیرویی نفرستادم. فردای آن روز عذر مرا خواستند. در آن زمان شرکت گاز در بخش خطوط لوله در حال تجهیز کارگاه بود و چون سابقه کار تعمیراتی داشتم، برای ادامه کار به آنجا اعزام شدم. من آن کارگاه را هم تجهیز کردم و کارم که تمام شد، به اداره گاز شیراز مامور شدم. آنجا ۵۰۰ پرونده انشعاب روی هم تلنبار شده بود که لازم بود تکلیفی برایش روشن شود. هزینه نصب تا سرکوچه با شرکت گاز بود که به مشترکان اعلام شده بود، اما بقیه هزینه اعلام نشده بود؛ از این رو نصب۵۰۰ انشعاب را با صلاحدید خود و بدون اطلاع رئیس منطقه انجام دادم و رئیسم از این عملکرد ناراضی بود، اما این انشعاب ها سهم مردم شهر بود.

رئیسم پس از مدتی برای یک دوره آموزشی عازم آمریکا شد و جالب این بود که از من خواست در شیراز بمانم، اما موافقت نکردم و به اصفهان رفتم.

برخورد با شرکت های سیلندرپرکنی

در اصفهان مسئولیت تجهیز کارگاه خطوط لوله گاز به من محول شد و پس از آن سال ۱۳۵۰ به تهران منتقل شدم و مسئولیت بازرسی فنی گاز مایع به عهده ام گذاشته شد. در این مسئولیت، نظارت و بازرسی تاسیسات سیلندر پرکنی سراسر کشور (سیلندرهای بوتان گاز، پرسی گاز، الوندگاز، سوپرگاز، ایران گاز، پاسارگاد گاز و ..) را عهده دار بودم.

در اولین ماموریت، یک ماشین در اختیارم گذاشتند تا ظرف مدت دو هفته همه تاسیسات سیلندر پرکنی شمال کشور را بازدید کنم. در این مدت در هر هتلی که اقامت داشتم، متوجه می شدم که همه هزینه ها پرداخت شده است و این برایم ناپذیرفتنی بود. ماموریتم که تمام شد، گزارشی تهیه کردم و به رئیس بالادست خود ارائه دادم و در آن موضوع پرداخت هزینه های اسکان و پذیرایی در هتل را در طول ماموریتم به اطلاع وی رساندم و از او خواستم اول گزارش را بخواند، سپس قضاوت کند؛ گزارشی که نشان می داد محکم و بی اغماض با شرکت های سیلندر پرکنی برخورد شده است و به دلیل همین برخورد بدون اغماض از من قدردانی شد.

خاطره ای از  یک قصور بزرگ

سال ۱۳۵۴ در یکی از ماموریت هایم در تهران، انفجار کپسول گاز رخ داد و ساختمانی چهار طبقه در شرق تهران فرو ریخت و متاسفانه ۱۲ نفر از افراد یک خانواده جان خود را از دست دادند. کپسول گاز در آشپزخانه ای در زیرزمین به دلیل نشت گاز دچار انفجار شده بود. شرکت های توزیع کننده گاز در زمان تعویض سیلندر وظیفه دارند از سلامت سیلندر مطمئن شوند. من نیز گزارش حادثه را آماده و خسارت ۲۵ میلیون تومان را اعلام کردم و به مدیر بالادست خود ارائه دادم. عصر همان روز معاون مالی شرکتی که مسئولیت با او بود، به منزلم آمد و از من خواست خسارت  اعلام شده را به ۴ تا ۵ میلیون کاهش دهم، اما قبول نکردم و به او گفتم اگر این اتفاق در منزل شما می افتاد و همسر و بچه هایتان را از دست می دادید، آیا این کار درست بود؟

فردای آن روز مدیر احضارم کرد و گفت مدیرعامل شرکتی که مسئولیت سلامت کپسول به عهده آنها بوده، می خواهد شما را ببیند. در این دیدار از من خواسته شد گزارش را تغییر دهم که قبول نکردم و همین باعث جابه جایی و آمدن فردی دیگر به جای من شد. گزارش انفجار کپسول هم از ۲۵ میلیون تومان به ۵ میلیون تومان تغییر کرد.

جلوگیری از اخراج کارگران ایرانی

پس از آن چون سرپرست کارگاه منطقه پخش و فروش گاز اصفهان در آستانه بازنشسته شدن بود، درخواست انتقال به اصفهان را دادم که با آن موافقت شد و پس از مدتی سمت من به رئیس تعمیرات تغییر کرد و پس از دو سال به سمت رئیس بهره برداری و تعمیرات منطقه پخش و فروش گاز استان  اصفهان ارتقا یافت.

بازنشستگی در ۵۰ سالگی

دو سال پس از انقلاب اسلامی و در ۵۰ سالگی درخواست بازنشستگی دادم و سال ۱۳۵۹ با بازنشستگی ام موافقت شد. پس از بازنشستگی با شرکت های پیمانکاری کارکردم تا اینکه در سال ۱۳۷۶ تعدادی از بازنشسته های اصفهان از من خواستند کانون بازنشستگان را ساماندهی کنم و تا سال ۱۳۹۱ در این مسئولیت بودم.

در این مدت با روسای وقت صندوق بازنشستگی ارتباط و تعامل زیادی داشتم. یکی از این اقدام ها این بود که فرزندان بازنشستگان هم همانند کارکنان، مشمول جوایز شکوفه های انقلاب شوند؛ این مورد از سال ۱۳۷۷ تاکنون اجرا می شود، همچنین کسانی که شوهرشان را از دست می دادند، چنانچه ازدواج مجدد می کردند، از مزایا محروم می شدند؛ با تلاشی که در این زمینه شد، خوشبختانه این رویه هم تغییر کرد.

یکی دیگر از اقدام ها این بود که کلیه هزینه های اقامت و رفت و آمد بازنشستگان برای رسیدگی به مطالبات آنها پرداخت شود که تا امروز هم ادامه دارد؛ البته این موضوع بیشتر در سال های قبل که اینترنت و شبکه متصل وجود نداشت، مطرح بود.

قصور پزشکی در پرونده دخترم

در سال های زندگی ام صاحب دو دختر شدم به نام های ترانه و ترمه. یکی از دخترهایم که دوست داشت برای ادامه تحصیل به خارج از کشور برود، به آمریکا رفت و سال ها درس خواند و کار کرد تا اینکه چهار سال قبل، یک باره بیمار و دچار مشکلات گوارشی شد. به پزشک های زیادی سر زدیم، اما تشخیص درستی داده نشد و چند بار آزمایش خون گرفته شد. تا اینکه ناگهان گفتند کراتین خون دخترم بالاست و پس از مدت کوتاهی هر دو کلیه اش از کار افتاد. پس از دو سال پیگیری کلیه پیدا شد، اما باز هم به دلیل بی توجهی پزشکی، کلیه سنگ ساز بود و آزمایشگاه هم متوجه این موضوع نشد و دخترم فوت شد.

از پزشکان شکایت و پیگیری زیادی کردیم، اما به جایی نرسید و موضوع با یک عذرخواهی ساده تمام شد. از آن سال به بعد من و دیگر دختر و همسرم شرایط روحی خوبی نداریم. همیشه سعی کردم در کارم قصور و اشتباهی نداشته باشم، اما دخترم جانش را به خاطر «قصور پزشکی» از دست داد.

من این روحیه که کارم را درست انجام دهم، از مرحوم پدرم به ارث برده ام. او در سخت ترین شرایط کارش را به بهترین شکل انجام می داد. پدرم تا کلاس ششم در دبیرستان سعادت بوشهر درس خواند؛ درحالی که پدرش را در سه سالگی از دست داده بود و مادرش هم با چرخ خیاطی هزینه های زندگی را تامین می کرد. پدرم با همان میزان تحصیلاتی که داشت چون به زبان های عربی و انگلیسی مسلط بود، برای اعزام به لندن معرفی شد، اما چون ازدواج کرده بود و فرزند داشت، قبول نکرد خانواده را رها کند.

در صنعت نفت روزهای بزرگی داشتیم و تلاش های زیادی اتفاق افتاده است که باید این تلاش ها حفظ و تقویت شوند. نسل جدید باید از فعالیت هایی که در صنعت نفت انجام شده است، آگاه شود و مهم ترین چیزی که باید به این نسل آموزش داده شود این است که کارها را درست انجام دهد.

انگلیسی ها اشتباه های زیادی داشتند، اما نظم موضوع مهمی بود که در کار آنها رعایت می شد؛ امیدوارم این نظم در صنعت نفت همیشه برقرار بماند. همواره تلاش کرده ام در سنگر دفاع از حقوق مردم و کارکنان و بازنشستگان نفت باقی بمانم و امیدوارم کارکنان جوان تر نیز این روحیه را داشته باشند.

برای ما بنویسید

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
9 + 3 =