«خانه ما در ایستگاه 12 بود. بعدها که پدرم ارتقا پیدا کرد به ایستگاه 9 آمدیم، خانهای بزرگ با حیاطی سرسبز پدرم در باغچه صیفی و چند نوع میوه کاشته بود. ما 12 بچه بودیم، 6 خواهر و 6 برادر. زندگی سادهای داشتیم و با وجود سختیها خوش بودیم. من در دبستان فروغی درس خواندم. هنوز هم آن محله را دوست دارم و گهگاه که به زادگاهم میروم در کوچههایی که از خاطره آن روزها پر است قدم میزنم. آبادان شهر من است.»
آشنایی
عیدی نصیری سال 1323 زاده شد. پدرش راننده آتشنشان بود که بیش از 40 سال در پالایشگاه آبادان خدمت رساند. عیدی فرزند دوم خانواده بود و بیش از همه دردهای پدر را میفهمید و سعی میکرد بار این فشار را از شانههای خسته پدر بردارد. برای همین بود که از 15 سالگی وارد صنعت شد. سال 1338 در آزمون آموزشگاه حرفهای (کارآموزان) شرکت کرد و پذیرفته شد. پس از گذراندن دوره سه ساله رسما در سال 1341 به استخدام درآمد و به عنوان کارگر مکانیک، خدماتش را در پالایشگاه آبادان پی گرفت.
یکسال پس از انجام خدمت سربازی برای راهاندازی پالایشگاه تهران انتخاب شد و به همراه دیگر کارکنان به پایتخت آمد و در سمت استادکار آب و برق و بخار در واحد عملیات به کار پرداخت اما یکسال بعد به تعمیرات ابزار دقیق بازگشت و همزمان با کار، دیپلم گرفت و با شرکت در دورههای کارمندی ارتقا یافت و به عنوان تکنیسین و سرپرست ابزار دقیق به خدماتش ادامه داد.
کار همراه با آموزش
بعد از به عهده گرفتن سرپرستی مخازن، به علت علاقه شدید به یادگیری، کار میترینگ (سیستمهای اندازهگیری) را آموختم. بعدها کارهای فراوانی در این زمینه انجام دادم از جمله راهاندازی میترینگ و مخازن.
آموزش در نفت یکی از مولفههای کلیدی است. پیش از این، قبل از دریافت پست بالاتر حتما باید دورههایی را پشت سر میگذاشتیم. من هرچه دارم از پالایشگاه و اداره نظارت است. کار تعمیرات را در پالایشگاه آموختم و محاسبات را در اداره نظارت. غفلت از آموزش، گاه تبعات جبرانناپذیری خواهد داشت. آن روزها هنرستان نفت دورههای متعدد برگزار میکرد و هنرجو میپذیرفت. یادم میآید در سال اول ما فقط سوهانکاری میکردیم و در آخر سال هرکدام گیرهای ساختیم. من هنوز آن گیره را نگهداشتهام و قصد دارم امسال در سفر به آبادان آن را به موزه نفت اهدا کنم. این گیره را سال 1339 ساختم و به دلیل استفاده در کارهای مختلف اندکی مستعمل شده است.
بعد از مدتی به اداره کل نظارت بر صادرات و مبادلات نفتی منتقل شدم و به عنوان کارشناس طرحهای اندازهگیری به خدمت ادامه دادم. سال 1374 با صدور مصوبهای مبنی بر موافقت با بازنشستگی کارکنان بیش از 30 سال خدمت، تصمیم گرفتم از کار کنارهگیری کنم.
بازیابی تجربهها
پس از بازنشستگی، از آنجا که نمیتوانستم بیکار بنشینم مدتی به کار آزاد پرداختم اما علاقه چندانی به این گونه فعالیتها نداشتم. من نفت را دوست داشتم و میخواستم وقتم را صرف چیزی کنم که به آن دلبستگی داشتم بنابراین به شرکتی خصوصی رفتم و پس از گذراندن آزمون ورودی دوباره به کار مورد علاقهام بازگشتم. 10 سال در این شرکت فعالیت کردم، طی این مدت چندین بار برای گذراندن دوره آموزشی به هلند و اسکاتلند سفر و گواهینامه دریافت کردم. پروژههای زیادی نیز گرفتم از سرخس تا بندرعباس، آبادان، اصفهان، لرستان، اهواز، ایذه ... و مخازن را کالیبره کردم. به فرزندانم میگویم امضای پدرتان روی جدول تحویل و تحول مخازن بسیاری حک شده است.
ثبت شرکت
بعد از یک دهه کار در شرکت خصوصی(کامئو) به این فکر افتادم که خودم شرکتی راهاندازی کنم. با این ایده مجوز گرفتم و درحال حاضر سالهاست که به کمک دختر و پسرم پروژههای زیادی را انجام میدهیم. پسرم طراح لباس است و دخترم ورزشکار، اما به هنگام انجام پروژه کار خود را رها میکنند و با من همراه میشوند. من 5 فرزند دارم که همه تحصیلات عالی دارند اما دوتن از آنها در انجام پروژهها با من همکاری میکنند. یک بار دخترم را تا بالای مخزن بردم، اما به سختی پلهها را پیمود. ارتفاع مخازن 17 متر است با پلههای فلزی پر پیچ و خم که باید با دقت زیاد آن را پیمود، ضمن این که بالای مخزن بسیار گرم است و بوی شدید گاز استشمام میشود. با همه اینها رفتن روی مخزن را دوست دارم. وقتی میروم آن بالا و اندازهگیری و محاسبه میکنم وجودم لبریز لذت میشود. تصمیم دارم تا زمانی که میتوانم روی مخزن بروم کار کنم. زندگی برای من یعنی نفت. من از 15 سالگی در صنعت بودهام و پیش از من پدرم و بسیاری از اقوام. نفت خانه من است و هرچه آموختهام از این صنعت است.
سخن آخر
دوست دارم از همه همکارانم در اداره نظارت بر صادرات و مبادلات مواد نفتی تشکر کنم. همه آنها که سهمی در یادگیری و آموختن دانستههایم داشتهاند، دانستههایی که موفقیتهایم را مدیون آن میدانم.