موسی مهدیپور دربارخه خود چنین می گوید : سال 1318 در مسجدسلیمان زاده شدم. آن روزها تنها حرفه موجود در این شهر کشاورزی و دامداری بود و بعدها نفت. پدربزرگش از جمله افرادی بود که در فراهم ساختن ملزومات برای حفاری چاه شماره یک مسجدسلیمان کمک میکرد. پدرش نیز از جمله کارکنان نفت بود. او استادکار چاه نفت شد و در بحرین که استان سیزدهم به شمار میآمد در حفر چندین چاه حضور داشت و با سابقهای 40 ساله به افتخار بازنشستگی نائل آمد.موسی مهدیپور دنباله خدمات خاندانش را پی گرفت و در سال 1341 به استخدام صنعت نفت درآمد. تا سال 1350 در مسجدسلیمان ماند و بعدها به امور اداری انتقال یافت و تا آغاز جنگ در آبادان به خدماتش ادامه داد.
سالهای آتش و دود
خانه ما در بوارده شمالی مورد اصابت خمپاره قرار گرفت و خواهرم شهید شد. در پی این اتفاق، خانوادهام را به تهران فرستادم، کارکنان پالایشگاه نیز تقسیم و به شهرهای مختلف منتقل شدند اما خودم به شکل اقماری در آبادان ماندم. در گیرودار جنگ بود که پسرم به جبهه رفت. او نوجوان بود و در سال اول دبیرستان تحصیل میکرد.
با اطلاع از اقدام او من نیز به جبهه رفتم. پسرم در یک عملیات زخمی شد و من که گمان میکردم شهید شده پس از جستوجوهای بسیار سرانجام او را در بیمارستانی در تبریز یافتم. پس از دو ماه بستری، ترخیص شد و به افتخار جانبازی نائل آمد. تمام دوران 8 ساله دفاع مقدس در آبادان سپری شد، به علاوه 5 ماه که در جبهه و در سنگر دفاع از میهن به سرآمد.
پس از جنگ و تثبیت شرایط، کار و فعالیت در آبادان و مسجدسلیمان از سر گرفته شد. با دعوت از بازنشستگان آنها را به آموزش نیروهای جوان گماشتیم. راهاندازی کلاسهای نهضت سوادآموزی در پالایشگاه نیز راهی بود که با ارتقای دانش کارکنان، به افزایش توان نیروها کمک میکرد چنانکه عدهای با طی این کلاسها توانستند به مدارج بالا دست یابند.
بازنشستگی
سال 1378 پس از حدود 40 سال خدمت در حالی که معاونت امور اداری را بر عهده داشتم بازنشسته شدم. مدتی در یک شرکت خصوصی به فعالیت ادامه دادم اما احساس کردم زمان استراحت فرارسیده است. به همین علت یکسره از کار کناره گرفتم. تا سه سال پیش در آبادان و مسجدسلیمان زندگی میکردم اما اکنون به اصفهان مهاجرت کرده و در همسایگی پسرم ساکن شدهام. اما بسیار به آبادان سفر میکنم به طوری که هنوز همه احتیاجاتم را از این شهر تامین میکنم. آبادان شهر من است.