درباره کتاب و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر میشود
بکمن در بخش مقدمه توصیف زیبایی از کتابش ارائه کرده است که خواندن آن دیدگاه خوبی به مخاطب میدهد. او نوشته:
«این رمان داستانی است درباره خاطرهها و گمشدنشان. یک نامه عاشقانه است و در عین حال خداحافظی آهسته یک پدربزرگ با نوهاش و یک پدر با پسرش. این داستان درباره ترس است و درباره عشق و اینکه چطور این دو اغلب دست در دست هم پیش میروند و در نهایت درباره زمان است، وقتی که هنوز مالک آن هستیم. از اینکه این داستان را به خودتان تقدیم میکنید سپاسگزارم.»
داستان این کتاب کمحجم درباره پدربزرگی است که در آستانه ابتلا به آلزایمر قرار گرفته و کمکم دارد خاطراتش را فراموش میکند. تنها حلقه ارتباطی این پدربزرگ با دنیای واقعی خاطراتی است که با نوهاش دارد. رابطه بین این نوه و پدربزرگ بسیار عمیق و دوستداشتنی است. این کتاب در واقع بیان رابطه عاشقانه بین پدربزرگ و نوه و همچنین پدر و پسر است؛ ارتباطی عاشقانه بهموازات ترس و واهمه. همه میدانند این رابطه بهزودی پایان مییابد و مرگ سرنوشت آنها را از هم جدا میکند. شخصیتهای این داستان با ترس ولی با عشق کنار هم هستند. ترکیب عشق و ترس کنار هم از جمله ویژگیهای برجسته کتاب «و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر می شود» است.
سبک این کتاب ساده و ملموس است. حجمش کم ولی پر از دیالوگهای خاص و زیباست. کتابی است که مخاطب وقتی شروع به خواندن آن میکند، دوست دارد تا زمانی که به پایان میرسد آن را زمین نگذارد و همین از ویژگیهایی است که این کتاب را برای خواننده تبدیل به کتابی دوستداشتنی کرده است.
چرا باید کتاب و هرروز صبح راه خانه دورتر و دورتر میشود را خواند؟
کتاب پیشرو نمایی تکان دهنده است از مردی سالخورده که تلاش میکند خاطرههایی که دائما به دلیل آلزایمر از میان انگشتان او لیز میخورند را حفظ کند. بکمن مانند سایر آثار خود در این کتاب نیز تلاش میکند تا درک عمیق خود از طبیعت بشری و احساس همدردی عمیق با مردمی که در شرایط سخت و دشوار زندگی میکنند را به خواننده منتقل کند. این کتاب داستانی مختصر است که به خوانندهی خود احساس عمیق و گرانبهای ارزش زندگی را منتقل میکند.
- کتاب و هرروز صبح راه خانه دورتر و دورتر میشود در دستهی کتابهای داستان قرار دارد.
- کتاب و هرروز صبح راه خانه دورتر و دورتر میشود مناسب برای گروه سنی بزرگسال است.
- تعداد صفحات نسخهی چاپی کتاب ۷۰ صفحه است که با مطالعهی روزانه ۲۰ دقیقه میتوانید این کتاب را در ۳ روز بخوانید.
بخشهایی از کتاب و هر روز صبح راه خانه دورتر و دورتر میشود
نوآ میگوید: «معلم مجبورمون کرد یه داستان درباره اینکه وقتی بزرگ شدیم میخوایم چیکاره بشیم بنویسیم.»
«خب تو چی نوشتی؟»
«نوشتم که در درجه اول میخوام تمرکز کنم که کوچیک بمونم.»
«جواب خیلی خوبیه.»
«خوبه مگه نه؟ من که ترجیح میدم پیر باشم تا آدمبزرگ. همه آدمبزرگا عصبانیان، فقط بچهها و پیرها میخندن.» (نسخه صوتی)
***
«همیشه هم مجبوریم انشا بنویسیم! یه بار معلم ازمون خواست درباره اینکه معنی زندگی چیه انشا بنویسیم.»
«تو چی نوشتی؟»
«همراهی.»
بابابزرگ چشمهایش را میبندد.
«بهترین جوابی که تا حالا شنیدم.»
«معلممون گفت باید جواب طولانیتری بنویسم.»
«خب تو چیکار کردی؟»
«نوشتم: همراهی و بستنی.»
برای خرید و دانلود کتاب اینجا کلیک کنید.