
بی شک این مرز و بوم مدیون بانوان سخت کوش و آینده ساز است. آنان که در صحنه صنعت و خانه به میدان آمده و خوش درخشیده اند. منیژه برزگر از زنان موفق عرصه صنعت است او که امروز با کارنامه ای پر بار از هموار سازه راهی دشوار با ما به سخن نشسته، هرگز گمان نمیکرد روزی بتواند با الک کردن خاک، طلای سیاه به دست آورد. دخترک کوچکی که همه دنیا را در نگاه مهربان مادر و دست گرمیبخش پدر یافته بود دستانش با خاک ناآشنا بود، بعدها دانست زمین چه گنجها در دل دارد و تلاش کرد این ذخایر نفیس را کشف کند. از ایشان خواستیم در ابتدای آشنایی مختصری از تجربه گران بهایش را به اختصار برایمان بازگو فرمایند:
در خانوادهای آرام، کمجمعیت و فرهنگمدار در سال 1316 در بابل به دنیا آمدم. اهل خانه در سایه این عطوفت و همدلی محیطی مناسب برای من و برادرم فراهم ساخته بود و روزگار را به شادی و خرمی در کنار یکدیگر سپری میکردیم. پدرم کارمند راهآهن بود و بعدها به تهران منتقل شد. پس از مهاجرت به تهران و علمآموزی از دبیرستان طبری دیپلم طبیعی دریافت کردم. سال 1335 در کنکور دانشکده علوم پذیرفته شد و پس از اتمام تحصیل در رشته زمینشناسی به استخدام درآمدم. آن روزها هدفم معلمی بود ولی همیشه ندایی مرا به مقصودی دیگر رهنما بود. در سال 1339 در پی ورود به کنسرسیوم در قسمت فسیلهای میکروسکوپی مشغول به کار شدم. محیط کارم کاملا ناشناخته و غیر بومی بود. تقریبا تمام همکارانم خارجی بودند و تمام مکالمات به زبان انگلیسی بود. روز اول استخدام هیجانزده و مضطرب وارد محیط کار شدم. در آن تنهایی و اضطراب ناگهان دو تن از همکلاسیهای دوران دانشگاه را دیدم که برای استخدام آمده بودند. پیدا کردن آنها آرامش و اعتماد به نفسم را بازگرداند. مصاحبه برگزار شد و من پذیرفته شدم. بعدها در دورههای آموزشی مختلفی که برای آشناسازی با سرویس چاههای نفت و خدمات میکروفسیل در برخی مناطق مانند گچساران و مسجدسلیمان برگزار شد شرکت کردم، همینطور از طرف کنسرسیوم برای طی دورهای به انگلستان اعزام شدم. این ماموریت حدود 18 ماه به طول انجامید و من در پایان دوره موفق به دریافت فوقلیسانس میکروپالیونتولوژی از امپریال کالج لندن شدم. پس از بازگشت، من تنها مهندس خانم در بخش زمینشناسی بودم. گاه در جلسات و میهمانیهای اداری حضور داشتم و شرکتکنندگان خارجی از حضور یک خانم در آن جمع تعجب میکردند اما این موضوع هرگز بین من و دیگر بانوان همکار فاصله ایجاد نمی کرد. دوستیها و روابط ما به حدی صمیمانه بود که اندیشه رقابت ناسالم به ذهن هیچیک از آنها خطور نمی کرد. در مورد همکاران خارجی هم چنین بود، آنها رفتاری دوستانه و توام با احترام داشتند و این گونه نگرش، فضای کار را فارغ از مسوولیتهای سنگین، دلانگیز میکرد. از سوی دیگر به لحاظ علمی نیز کارکنان در سطح بالایی قرار داشتند. کتابخانه آنجا مجموعهای متشکل از کتابهای تخصصی و علمی بود و مجلات فنی و پژوهشی در میان همکاران توزیع میشد و آنها را با دانش روز آشنا میکرد.
ترک زود هنگام عرصه خدمت،از چه روی بود؟
قبل از هرچیز باید بگویم کار در صنعت ویژگیهای خاص خود را دارد. پایه و اساس همه چیز نظم و آموزش است و کارکنان هم با این شیوه تربیت میشدند. گمان میکنم امروز نیز کارها بر همین مدار باشد چرا که جایگاه ارزنده و نقش اثرگذار نفت در میان صنایع کشور میطلبد که افراد خبره رشته امور را به دست گیرند. نیروی انسانی آزموده به نوعی سرمایهاست، همانگونه که برگزاری دورههای آموزشی در گذشته نیز بر همین اساس پایهریزی می شد. این نگرش در صندوق بازنشستگی نیز حاکم است چرا که در همه بخشهای صندوق از کارکنان مهربانی و صبوری دیدهام و یقین دارم آموزش نقش خود را در این زمینه به خوبی ایفا کرده است.
با این که کارم را دوست داشتم اما احساس میکردم فرزند کوچکم به مراقبت من نیاز دارد. در پی این وضعیت و با 22 سال سابقه خدمت از ادامه کار دست کشیدم و با وجودی که در آن زمان مدیر پروژه بودم تصمیم به بازنشستگی زودهنگام گرفتم. پس از آن چندین بار دعوت به کار شدم اما تصمیم بازگشت نداشتم و در نظر داشتم نقش خود را به عنوان مادر به طور کامل ایفا کنم. البته چند کار کوتاهمدت در زمینه مطالعات میکروفسیل برای چند شرکت نفتی انجام دادم اما هرگز کار موظف برعهده نگرفتم. سالها پس از بازنشستگی همکاری خود را با نشریه ای به نام فصلنامه کوه آغاز کردم. این همکاری20 سال به طول انجامید. روش کار به این صورت بود که سردبیر، چند نشریه خارجی برایم ارسال میکرد و من با انتخاب خود مقالاتی را ترجمه میکردم که در فصلنامه به چاپ میرسید. این کار در واقع برایم یک سرگرمی بود، کار مورد علاقهام را انجام میدادم و فشاری هم متحمل نمیشدم. در حال حاضر بیشتر اوقاتم با مطالعه و استراحت سپری میشود.
ماحصل این رسالت و مدیریت زندگی، چه بود؟
درسال 1341 با یکی از همکلاسیهایم ازدواج کردم. همسرم در رشته مهندسی مخازن نفت تحصیل کرده بود او نیز بازنشسته صنعت نفت است. همزمان با ازدواجمان یا یک سال پس از آن به نفت پیوست و پس از بازنشستگی در سال 74 بار دیگر به کار فراخوانده شد و 10 سال دیگر به خدمت خود ادامه داد. ما سه فرزند تحصیلکرده داریم که دو تن از آنها در اروپا تحصیل و زندگی میکنند. دختر بزرگم در سوئد معلم کودکستان است و پسرم در نروژ تحصیل میکند. دختر کوچکم نیز با همسر و دو نوهام در تهران به سرمیبرند.
در گذر از این مسیر احساس خوشبختی می کنید؟
خوشحالم و گمان میکنم به آنچه از زندگی توقع داشتهام، رسیدهام. در همه حال به خداوند توکل دارم و بر این گمانم که زندگیام حاصلی شایسته داشته است. سلامت هستم و امیدوارم بقیه عمرم نیز در سلامت بگذرد. فرزندانی نیکو دارم که به وجودشان افتخار میکنم. عاشق سرزمینم هستم، آنچنان که وقتی برای دیدن بچهها میروم بیشتر از دوماه نمیتوانم دوری از خانه را تحمل کنم. هیچ وقت مشتاق رفتن نبودم، حتی زمانی که برای ادامه تحصیل به انگلستان رفتم با وجود همراهی خانواده و سابقه کار در محیطی با کارکنان غیر ایرانی، احساس غربت در من فروکش نمی کرد. سال 1388 به سبب مشارکت در فعالیتهای فرهنگی پس از بازنشستگی، به عنوان بازنشسته نمونه صنعت نفت معرفی شدم که این مهم بر دیگر دلخوشیهایم نیز افزود.