رفتم توی مغازه تعمیرات کامپیوتر و گفتم: ببخشید این تبلتم یهویی خاموش شد.
مغازهدار گفت: بله حتما یه نگاهی بهش میندازم. ممکنه السیدیش سوخته باشه، اگر سوخته بود عوضش کنم؟
گفتم بله، لطفاً، خیلی بهش احتیاج دارم! قرار شد فردا ظهر تحویل بگیرم.
روز بعد رفتم و تبلت را سالم بهم تحویل داد. هزینهش را پرسیدم گفت: هیچی، چیز مهمی نبود فقط کابل فلشش شل شده بود، سفت کردم همین! ازش تشکر کردم و اومدم بیرون. نشستم تو ماشین ولی دلم طاقت نیاورد. میتونست هر هزینهای را به من اعلام کنه! و من آماده بودم بپردازم... کنار پاساژ یک شیرینی فروشی بود. یک بسته شکلات گرفتم و دوباره رفتم پیشش. گذاشتم رو پیشخوان و بهش گفتم: دنیا به آدمهایی مثل شما نیاز داره ... لطفاً هیچوقت عوض نشو
از بالای عینکش یه نگاهی بهم انداخت و متوجه موضوع شد. لبخندی زد و گفت: عین جمله پدرم را تکرار کردید، حیف که ماه پیش بخاطر کرونا از دنیا رفت ...
تسلیت گفتم و ازش خداحافظی کردم. در راه برگشت به این فکر میکردم که تغییر در آدمها به تدریج اتفاق میافته. بعضی مواقع، تنها چیزی که میتونه ما را در مسیر درستکاری و امانتداری حفظ کنه یک جمله ساده از عزیزترین آدم زندگیمون هست ... ای آدمِ خوب؛ هیچ وقت عوض نشو ...
"قدردانی را رواج دهید تا آدمهای خوب همچنان خوب بمانند"
از هرگروهی، یکنفر اهل دل است
مابقی تندیسی از آب و گِل اَست