یک روز دوستی هدیهای سرنوشتساز به او میدهد: گلدانی بنفشه با یک حلزون جنگلی قهوهای کوچک، تنها حیوان خانگی که او در این شرایط توان نگهداریاش را دارد. کمکم معلوم میشود که میان شیوه زندگی حلزون و سبک جدید زندگی نویسنده در بیماری شباهتهای غیرمنتظرهای وجود دارد؛ حلزون برخلاف ظاهر آسیبپذیرش موجودی مقاوم است که از پس چالشهای چند صد میلیون ساله حیات در زمین برآمده است و درسهای گرانبهایی میتوان از او آموخت؛ درسهایی که برای آموختنشان باید وقت نامحدود و تمرکزی ابر انسانی داشته باشید تا آهستهترین حرکتها را ببینید و آهستهترین صداها را بشنوید، حتی صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی را. اصلاً بهتر است یک بیماری مزمن ناشناخته داشته و بستری و زمینگیر باشید!
بایلی در گفتوگویی درباره انگیزهاش از نوشتن کتاب میگوید: «بعضی مشاهداتم درباره حلزونم را نوشتم و یکی از دوستانم چنان از آن خوشش آمد که پیشنهاد کرد تبدیل به یک مقالهاش کنم. بهنظر میرسید که خوانندگان مقاله از آن خیلی لذت میبرند. چند سال که گذشت با خودم فکر کردم شاید بتوان کتابی دربارهاش نوشت، اما مطمئن نبودم که چیز بیشتری برای نوشتن وجود داشته باشد. شروع به خواندن منابع علمی درباره شکمپایان کردم، عاشقشان شدم و فهمیدم که چیزهای خیلی بیشتری برای گفتن هست.
یکی از دلایل نوشتن این کتاب آن بود که احساس میکردم به حلزون یک تشکر زندگینامهای بدهکارم و دلیل دیگرش آنکه احساس کردم این داستان میتواند به کسان دیگری که دوران سختی را در زندگیشان میگذرانند کمک کند.»
کتاب «صدای غذا خوردن یک حلزون وحشی» نوشته الیزابت تووا بیلی با ترجمه کاوه فیضاللهی از سوی نشر نو منتشر شد.
برندهٔ جایزهٔ ادبی بینالمللی ویلیام سارویان در بخش غیرداستانی ۲۰۱۲
برندهٔ مدال جان باروز برای بهترین کتاب تاریخ طبیعی ۲۰۱۱
برندهٔ جایزهٔ ملی بهترین کتاب در طبیعتنگاری NOBA ۲۰۱۰
برای دانلود یا خرید اینجا کلیک کنید.