کد خبر: 5323
سرویس: داستانک
تاریخ انتشار: ۱۲ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۲:۵۷
  • خبرنگار: روابط عمومی
  • چاپ
"  داستانک   "

آقای شوریده از در وارد شد و یک کیسه پر از تربچه به طرف خانمش دراز کرد. خانم شوریده با تعجب پرسید: .......

 "افراط"

این همه تربچه برای چی خریدی؟

ـ برای خوردن.

ـ غلط نکنم باز یکی بهت توصیه پزشکی کرده.

ـ توی کانون، یکی از همکارا می­گفت خوردن تربچه برای تصفیه خون خیلی خوبه.

ـ تو که خونت مشکلی نداره.

ـ دهه! پس چربی خون که دارمچیه؟

ـ هنوز چربی خون نداری؛ گفتن لب مرزه.

ـ بله خب، باید مواظب باشم.

ـ باید مواظب باشی، نه اینکه خودت رو از هول حلیم توی دیگ بندازی. همین هفته پیشدوستات تجویز کردن آب گریپ فروت بخور؛ توی دو روز پنج کیلو گریپ فروت رو آب گرفتی و خوردی. نتیجه­اش چی بود؟ جوری فشارت افتاد که مجبور شدیم دکتر بیاریم بالای سرت.

ـ خب حالا؛ این تربچه ها رو بشور می خوام با ناهار بخورم.

خانم تربچه ها را شست و در سبدی روی کابینت گذاشت. آقای شوریده بلافاصله یکیش را برداشت و گاز زد. رفت تلویزیون را روشن کرد و برگشت یکی دیگه­اش را برداشت.

خانم که می دانست این اوضاع ادامه پیدا خواهد کرد گفت: مگه نگفتی می­خوای با ناهار بخوری.

ـ آره، با ناهار هم می­خورم.

سفره که پهن شد، قبل از اینکه خانم غذا را بکشد آقای شوریده خرت و خرت شروع به خوردن تربچه کرد؛ همراه با هر قاشق غذا هم یکی میل نمود و بعد هم به عنوان دسر چند تایی خورد تا اینکه خانم سبد را از مقابلش کشید: اینقدر اینا رو نخور. دل درد می گیری.

سبد را در یخچال، پشت میوه­ها پنهان کرد به این امید که از چشم آقا دور بماند، ولی فایده­ای نداشت. آقای شوریده تا عصر کلکشان را کند، طوری که برایشام موجودیش صفر بود.

نصف شب خانم شوریده از صدای کوبیده شدن در و دیوار بیدار شد. همان که حدس می­زد بود.

آقا از شدت دل درد و دل پیچیده خیس عرق شده بود و یک مشتش را به شکمش می­فشرد و مشت دیگرش  را به دیوار می­کوبید.

کار از مسکن و قرص و دوا گذشته بود و خانم شوریده مجبور شد با پسرش تماس بگیرد تا بیاید و پدرش را به بیمارستان ببرد. طفلکی آقای شوریده، اوضاعش آنقدر بد بود که مجبور شدند بستریش کنند!

برای ما بنویسید

شما در حال پاسخ به نظر «» هستید.
3 + 2 =