هرکس در دنیا به انگیزهای دلخوش است. دلخوشی به سن و سال نیست. میتوان با نشاندن لبخندی بر لب کودکی شاد بود، یا دادن دانهای به کبوتری. پیشترها آرامش داشتن و رضایت، مبنای خوشبختی بود. امروز هم اگرچه معنای برخی تعاریف عوض شده اما هنوز هم مقصود تمام انسانها از تلاش، رسیدن به آرامش و رضایت است. چیزی که محمد فهام در کنج دنج خانهاش با کتاب و درس تجربه میکند.
محمد فهام سال 1326 در شیراز متولد شد. دوران تحصیل را تا دریافت دیپلم در زادگاهش گذراند و در ادامه، تحصیلات دانشگاهیاش را در دانشگاه شیراز در رشته راه و ساختمان پی گرفت اما به دلیل علاقه بسیار به رشته زمینشناسی نفت تغییر رشته داد و سال 1350 در رشته مورد علاقهاش فارغالتحصیل شد. همزمان با فراغت از تحصیل در شرکت ذوبآهن استخدام شد. وی سال 1352 به شرکت نفت پیوست و در حوزه اکتشاف نفت به کار پرداخت. سالها در جستوجوی نفت سرتاسر رشتهکوههای زاگرس را پیمود و پس از 34 سال خدمت با سمت کارشناس ارشد زمینشناسی به افتخار بازنشستگی نائل شد.
وی می گوید: حاصل سالها تلاش و زحمتم در صنعت نفت کشف میلیاردها بشکه نفت و تریلیاردها فوت مکعب گاز بود. پس از بازنشستگی، به انجمن نفت ایران پیوستم و این بار حوزه فعالیتم را سلسله کوههای البرز انتخاب کردم. کار در انجمن نفت برایم بسیار جالب بود چراکه تا آن زمان تجربهای در حوزه کار روی رشته کوه البرز نداشتم و این برایم فرصتی فراهم میکرد تا به دانستههایم بیفزایم.
بعد از بازنشستگی ذوق تحصیل داشتم
همزمان با اشتغال دوباره، به فکر ادامه تحصیل نیز افتادم و موفق به کسب مدرک کارشناسی ارشد در رشته مدیریت کسب و کار از دانشگاه شهید بهشتی شدم. علاقه به این رشته مرا به ادامه تحصیل ترغیب کرد چنانکه دکتری خود را نیز در این رشته به اتمام رساندم و اکنون در حال گذراندن دوره فوق دکتری مدیریت کسب و کار در دانشگاه تهران هستم. شاید ادامه تحصیل برای فردی در این سن از نظر دیگران تعجب آور باشد اما من علاقه زیادی به تحصیل دارم و معتقدم برای دانایی حدی نمیتوان متصور بود. تحصیل مرا زنده و امیدوار نگهمیدارد. نشستن با جوانها سر یک کلاس و بحث و مبادلهنظر با آنها به من روحیه میدهد به طوری که تمام هفته منتظر جمعه هستم که به دانشگاه بروم. از آنجا که بیشتر دانشجویان این دوره مدیران هستند کلاسها روزهای جمعه برگزار میشود. باید بگویم ذوق تحصیل آنقدر در ما زیاد است که همگی مصداق این بیت معروف هستیم که میگوید:
درس معلم ار بود زمزمه محبتی
جمعه به مکتب آورد طفل گریزپای را
کلاسهای درس ما بسیار پویا و فعال است و همه در بحثها مشارکت میکنند. من برای نشستن سر کلاس لحظهشماری میکنم، به طوری که از چند روز قبل لباسهایم را آماده میکنم و هیچگاه بدون مطالعه سر کلاس حاضر نمیشوم. میتوان گفت برای هر ساعت کلاس حداقل دو ساعت مطالعه دارم. و این همه موهبتی است که از ادامه تحصیل نصیبم شده است.
قصد دارم پس از اتمام این دوره اگر ممکن شود به عنوان مشاور خدمت کنم. فکر میکنم دهههای طولانی که از عمر ما صرف تجربهاندوزی شده باید روزی ثمر دهد و نیکوست که این گوهر ارزشمند به صنعت نفت عرضه شود. اکنون در شرایطی به سر میبرم که از تمنای هر ثروتی بینیاز هستم، فرزندانم همه تحصیل کرده و شاغل هستند و من همه اوقاتم را به مطالعه و استراحت میپردازم. تنها انگیزه من به دست آوردن فرصتی برای ادای دین به کشورم و صنعتی است که در آن بالیدهام و در سایه آن به این جایگاه دست یافتهام. اگر این امکان میسر نشد نیز همچون امروز با گوشه خلوت و کتاب خواندن خود اوقات خوشی دارم.